جدول جو
جدول جو

معنی چمر داشت - جستجوی لغت در جدول جو

چمر داشت
سر و صدا
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دَرْ دَ تَ)
رونق و معنی و مفهوم داشتن. (از فرهنگ اسدی ذیل لغت چم). با معنی و بارونق بودن:
چه جویی آن ادبی کان ادب ندارد نام
چه گویی آن سخنی کان سخن ندارد چم.
رودکی (از فرهنگ اسدی).
و رجوع به چم شود، عادت داشتن. معتاد بودن. در تداول عامه، بخصوص در اصطلاح روستائیان فیض آباد محولات بخش تربت حیدریه، به معنی داشتن عادت در انجام دادن کاری با یکی از دو دست و نظایر این قبیل عادتها. چنانکه فی المثل کسی که چاقو یا قلم یا بیل را بدست چپ می گیرد، گوید: من به این دست چم دارم. یا با آن دست چم ندارم. و رجوع به چم شود.
لغت نامه دهخدا
نیم داشت. نیم دار. کهنه. (فرهنگ فارسی معین).
- سوختۀ نم داشت، پنبه یا پارچه ای از قماش کهنه (نیم دار، نیم داشت) که نیم سوخته و زغال شده باشد و آن را در برابر آتش زنه گیرند تا اخگر از سنگ بجهد و در آن گیرد و آتش زند. حراقه. قو: من آن غافل نادانم که دم گرم تو مرا بر باد نشاند تا هوس سجاده بر روی آب افکندن پیش خاطر آوردم و چون سوختۀ نم داشت آتش در من افتاد و قفای آن بخوردم. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 50، از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
نیم دار کهنه. یاسوخته نم داشت. پنبه یا پارچه ای از قماش کهنه (نیم دار نیم داشت) که نیم سوخته و زغال شده باشد و آنرا در برابر آتش زنه (از آهن و سنگ چخماخ) گیرند تا اخگر (جرقه) از سنگ بجهد و در آن گیرد و آتش زند حراقه قو: من آن غافل نادانم که دم گرم تو مرا بر باد نشاند تا هوس سجاده بر روی آب افگندن پیش خاطرآوردم و چون سوخته نم داشت آتش درمن افتاد و قفای آن بخوردم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چشم داشت
تصویر چشم داشت
غرض
فرهنگ واژه فارسی سره
انتظار، توقع
فرهنگ گویش مازندرانی